امروز یه نفر بهم گفت چیکار کنم تا فراموشش کنی ؟ گفتم فراموش کنم که چی بشه ؟ گفت حالت خوب بشه دوباره بخندی دوباره با آرامش صدات مخاطبات آروم بشن گفتم مگه صدام چی شده ؟ گفت یه غمی توی صدات هست که آدمُ می ترسونِ گفتم ترس از چی ؟ گفت از اینکه انقدر توی غم نداشتنش فرو بری که به غار تنهاییت پناه ببری گفتم مگه حالا توی اون غار نیستم گفت نه نیستی تا وقتی با خاطراتش حالت خوبه میشه بهت امیدوار بود گفتم اون که نیست چه فرقی می کنه گفت نیست ولی از برق نگاهت میشه فهمید
ادامه مطلب
یه وقتایی زندگی خیلی بیشتر از حد تحملم سخت میشه به قدری سخت که اصلا نمیدونم باید چیکار کنم بین یه دو راهی عظیم قرار گرفتم واقعا این دو راهی های زندگی هم جزء امتحانات الهی هست یا نه ؟ خدایا وقتشِ بهم تقلب بدی بگو کدوم راه بهتره ؟ خیلی سخت تر از اینا ترس از انتخاب اشتباهِ وقتی باید خودم به تنهایی تصمیم بگیرم وقتی باید به کسی که هیچ حس مشترکی باهاش ندارم بگم صبر کن درست میشه وقتی آدمای زیادی منتظرند تا بفهمند آخرش چی میشه وقتی به آدمای کاذبی تکیه کردم که هر
ادامه مطلب
به یه عزیزی که خیلی دوستش داشتم و دارم چند وقت پیش گفتم من که تو رو عزیز میدونم خیلی دوستت دارم چرا با من رفتار خوبی نداری ؟ زل زد توی چشمام و گفت تو به رابطه های من حسادت می کنی همینطوری نگاش کردم از خودم پرسیدم من چرا حسادت کردن بلد نیستم ؟ بهش گفتم خدا رو شکر من حسادت در عشق رو بلد نیستم گفت مگه میشه ؟ میدونم تو به من حسودی می کنی چون تو بی نگاهی گفتم ادامه نده گفت چرا نمی خوای قبول کنی من خوشگلم مشکلی ندارم موقعیت اجتماعی خیلی خوبی دارم همه از خداشونِ
ادامه مطلب
یه وقتایی باید خصلت های بد و خوب انسانی رو طوری نشون بدیم که بعضیا عاقبتشو بفهمند این روزا همه جا پر شده از رقابت , نرسیدن , زمین زدن , من بهترم , من قویترم , من قلدر ترم جای عشق و مهربونی کجاست ؟ برای پاک کردن قلبهای سیاه شده از نفرت باید یه کاری کرد وقتی من از عشق می نویسم هیچکس نمیگه دلمون برای روز ها ولحظه های دوست داشتن تنگ شده ولی وقتی از نفرت , حسادت ؛ دوست نداشتن می نویسم تعداد زیادی پیام دریافت می کنم که چرا اینطوری می نویسم حالا فحش ها هیچی اصلا
ادامه مطلب